یلدای 98
آخرین روز پاییزِ 98... پاییز مهربون و آروم و آلوده ی ما... یه جور زود گذشت که اصلا متوجه گذشت زمانش نشدم یه روزاییش البته خون به جیگرم کرد ولی نسبت به تابستون و بهار خیلی باهام مهربونتر بود ولی من هنوز به سالِ 98 امیدوارم که دمِ آخری تو این فصل آخرش واسمون یه معجزه کنه و نشون بده که هنوزم مرام و معرفت تو وجودش هست و از 97 و حتی از خودش هم بهترِ... خلاصه این آخرین پست من تو پاییزِ و از فردا فصلِ آخر رو شروع میکنم.. و کم کم هم ...